جوجه طلایی ما

جان وجانان منی

عزیزترینم

1398/11/2 16:13
نویسنده : مامان وبابا
243 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به پسر نازنین ومهربونم.

امروز مرضی جون وآقا جون مهمونمون بودن..هیچ جوره راضی نمیشدی تا برن وهمش با خاله بپر بپر بازی میکردی..بالاخره با وعده های مرضی جون که گفت بازم میایم وناراحت نشو..راضی شدی..

امروز ناهار آش ترش گذاشتم..که اصلا خوشت نیومد ونخوردی😐😐

وقتی مشغول کاریم ازم میخوای باهات بازی کنم یابغلت بگیرم.درجواب میگم بزار این کاروانجام بدم..بعدچند لحظه ..خیلی با مزه همون فعل رو به زبون خودت میچرخونی وپشت سر هم ازم میپرسی..مثلا

غذا میپزم= پزیدی؟

میچسبونم= چبسوندی؟

کارانجام میدم=اجام دادی؟

واگه کارم تموم شده باشه..باخوشحالی میگی حالا بغلم کن...حالا بیا بازی...

بخاطراین حواس جمع بودنت هیچ وقت نمیشه قول الکی بهت بدم😂😂

بیشتراز دوسه دقیقه نمیزاری با تلفن صحبت کنم.ازم میخوای زود قطع کنم.بعد میگی بیا تلفن بازی کنیم..با لگو هات تلفن درست میکنم..والکی حرف میزنیم😅

اینم سلفی هایی که با بابایی گرفتی..





اینم مهمون امروزمون..آقا جون



دیروز هم رفته بودیم کتابخونه کتاب الاغک وبرداشته بودی ومیخوندی..آخرش هم آوردیش خونه.



دوستت دارم عزیز دلم...😍😍😍
پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
2 بهمن 98 16:56
بچه ها چقدر دوست داشتنی ترند خدا حفظش کنه
مامان وبابا
پاسخ
واقعااا
فرشته های روی زمین💖
mahsamahsa
5 بهمن 98 13:24
عزیزم خدا حفظش کنه❤️
مامان وبابا
پاسخ
خدا بهتون سلامتی بده😊😊