سوپرایز
سلام گل پسرم.
انشاالله قراره فردا صبح راه بیافتیم بریم قم بعدهم مشهد پابوس امام رضا.
خیلی خوشحالم.ساعت 8بود که داشتم وسایلو آماده میکردم که زنگ خونه رو زدن..یه اتفاق خوبی افتاد .
خاله فائزه جون از تهران اومده بود.از ذوقم همچیین جیغی کشیدم که هم تو ترسیدی هم بابا جونت...آخه بهترین اتفاق افتاده بود وحسابی دلم براش تنگ شده بود.
تا ساعت 1شب با هم بازی کردین. .
حالا هم من بیدار شدم تا بقیه وسایل وآماده کنم.
خدای مهربون ممنون بخاطر نگاهت لطفت کرمت..
بیشتر هوامونو داشته باش..مخصوصا خواهر گلم.
انشاالله قراره فردا صبح راه بیافتیم بریم قم بعدهم مشهد پابوس امام رضا.
خیلی خوشحالم.ساعت 8بود که داشتم وسایلو آماده میکردم که زنگ خونه رو زدن..یه اتفاق خوبی افتاد .
خاله فائزه جون از تهران اومده بود.از ذوقم همچیین جیغی کشیدم که هم تو ترسیدی هم بابا جونت...آخه بهترین اتفاق افتاده بود وحسابی دلم براش تنگ شده بود.
تا ساعت 1شب با هم بازی کردین. .
حالا هم من بیدار شدم تا بقیه وسایل وآماده کنم.
خدای مهربون ممنون بخاطر نگاهت لطفت کرمت..
بیشتر هوامونو داشته باش..مخصوصا خواهر گلم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی