جوجه طلایی ما

جان وجانان منی

قدم نو رسیده مبارک

1396/11/17 23:42
نویسنده : مامان وبابا
279 بازدید
اشتراک گذاری
23شهریورسال1396

ساعت 23:30دقیقه بود که رفتم اتاق ریکاوری.چقدر احتیاج داشتم که یکی وببینم وبغلش کنم وچه کسی بهتر ازمامانم..خیلی آروم شدم..گل پسرم رو آوردن..مامان لباس تنش کرد ودادبغلم تابهش شیربدم..به نظر من اوج لذت مادربودن وقتیه که داری به فرزندت شیرمیدی..گل پسرم بااینکه کوچولو بود ولی خیلی نازودوست داشتنی بود بایک ولع خاصی هم شیرمیخورد..

ساعت یک ونیم بامداد بود که انتقالمون دادن به بخش..عزیزم بابایی منتظرمون بود😊چقدرم خسته بود..

از شدت درد اصلا خوابم نبرد..تاصبح

بعداز کلاس آموزشی وتزریق واکسن پسرنازم..دیگه وقت ترخیص بود.

باخاله فائزه وباباییت رفتیم خونه آقاجون ومامان نگار

همه جمع شده بودند تا تو گل پسر رو ببینن..عزیزم قدمت مباررررک

دوستت دارم مامان😙😙

اینم عکس یک روزگیت😘

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان صدرا
18 بهمن 96 18:01
قدمش مبارک جشن